خودرویم را به من بازگردان!
ما گول خوردیم آقا! گول خوردیم! فریب خوردیم! اصل قضیه تقصیر نفیسه بود که آمد پاپیچ شد که فردا بریم پیاده روی! کش و قوس های مختلف چهره من هم که طبیعتا باید معنی نههههه حسش نیست! می داد خیلی موثر واقع نشد و دختر عموی محترمه پایش را کرده بود توی یک کفش احیانا ورزشی و تصمیم هم نداشت درش بیاورد. دست آخر هم با یک سری عبارت های تحریک آمیز مثل همیشه ی خدا تنبلین و خودتونو لوس نکنین، بنده که یکبار دیگر هم همین چند ماه گذشته فریب پیاده روی های عمومی را خورده بودم، خام شدم و این چنین بود که امروز صبح، ساعت هفت صبح در حال ترک منزل برای پیوستن به خیل عظیم دوست داران ورزش و سلامتی بودیم.
این وسط حالا شاید بشود با گرمای هوا و شکم گرسنه و مسیر طولانی کنار آمد، اما کم کاری و اهمال مسئولین محترم برگزاری در اهدای یک فقره از هر کدام از آن هدایای کوفتی به من بدبخت فلک زده اصلا توی کت و کولم نمی رود. هر چند مطمئنم اگر ماشین حساب هم جزو جوایز اهدایی بود قطعا و قطعا برنده بلاشک این هدیه کسی نبود جز خانم انار :|