من یه دیوونه م که دیوونگی شو دوست داره ...
جمعه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۳، ۰۸:۳۰ ب.ظ
انــارکــــــــ - من یه دیوونه م که دیوونگی شو دوست داره ...
انارک قصه ما همین چند ساعت پیش یکهو متوجه شده است که دل سرخ و دانه دانه اش را یک جایی نزدیک به کوهی از خاطرات خیلی دور جا گذاشته است. یک جایی که نه می شود دوید به سمتش و دو دو دست را باز کردو بغلش کرد ، نه می توان از همان دور نگاهش کرد و لبخندی زد که تلخ نباشد.حال عجیبی دارد انارک... دلش را همانجا گذاشته و جرئت هم ندارد که برگردد و حداقل دور از چشم بقیه برش دارد. دلِ انارک برای دلش تنگ شده است!...همین...
+وب گذر بدجوری لو می دهدمان بعضی وقت ها ! نه ؟! :)))))
فروردین ۱۳۹۴اسفند ۱۳۹۳بهمن ۱۳۹۳
۹۳/۱۲/۲۹
باید واسه چندتا پستت کامنت بدم ولی الان حالشو ندارم بعدا میام خب؟!
(اسمتم نوشتم که فکر نکنی تبلیغاتیه و اسپم!)
شاید بعد افطار بیام الان نای فکرکردن و نوشتن ندارم.